خواب

با تــو 

چشمهایم

خواب را نمیشناسند

کاش همیشه باشی

تا

تمام خوابهایم را

فدای بودنت کنم

مولا علي مدد

مهر تمام قرآن بر قلب مصطفی خورد
یعنی تمام ایمان بر کل کبریا خورد
قرآن دو نیم گشت و عالم عزا گرفتند
وقتی که تیغ شیطان بر فرق مرتضی خورد
از کینه ی علی بود در ظهر گرم صحرا
باران تیر و نیزه بر جان اولیا خورد
پیش شریعه آمد میر و یل سپاهش
اما مگر از آن آب فرزند مرتضی خورد
وهاب و باب یاغی از عقده ی حقارت
با دشمنان نشست و نیرنگ اشقیا خورد
دیگر ابر نباشد هر قدرتی که خود خواست
فخر جهان بکوبد آنرا که حق ما خورد
امروز ما نشستیم در انتظار اویی
کز برکت وجودش قرعه به نام ما خورد

دلیل

اشک هایم که هیچ
ایمان بیاور
تــــو
تنها دلیل زندگی ام هستی

تو

فرخنده باد عمر تو چون نام ناب تو
پاینده باد بر سر من آفتاب تو
می خواهمت به جان و دلم گر نبینمت
رهرو شوم نزول کنم من به خواب تو
می ریزد از آبشار شب گیس سرکشت
وز آن نگاه نافذ و پر از عتاب تو
افسون و سحر که با چیره دستی ات
مستم کند به تازگی این شراب تو
چشمان دلبرات مرا می برد به اوج
در اوج می روم ز پس هر غیاب تو

خاطراتت

رفتیـ و خاطراتت ، شده بلای جونم
نگات تو خاطرِ من ، عطر تو توی خونم
رفتی و بعد کوچت لباس من سیا شد
کل روزای هفته تو حســرتت فنا شد
از تو برای قلبـــم یه خاک سرد مونده
یه قاب عکسـ و همراش ، یه کوه درد مونده
بازم دوباره بارون ، آخ امشبـ و چه تنهام
تو رفتیـ و اومده مرواریای چشمام
تو خاطرم تو بودی همیشه و همیشه
هر جایی که نشستم جای تو خالی میشه